امروز دوباره اومدم بنویسم.بعد مدت ها.
امروز اولین روزیه که حس میکنم هیچ مشکلی ندارم:))
جالبه نه؟؟
کلا امروز همه چی آرومه...من چقدررررر خوشحالم.
یه چیز مسخره...
من از بچگیم که میرفتم مدرسه صبحا به آسمون نگاه میکردم و میگفتم امروز روز خوبیه یا بده...
آسمون رو هر بار یه جور میدیدم.یا لطیف یا کثیف یا ابری یا بارونی...گاهی هم مه آلود...
امروز آسمون همون طور لطیف و ابری بود که دوست داشتم....امروز روز خوبیه:))
راستی...امروز من وبلاگ بچه های دانشگاهو پیدا کردم...ولی هیچ کدوم از نویسنده هاش دختر نبودنننننن!
ای تبعیض قائل شوندگان!!!!!!
خب ببینیم تا چی پیش بیاد:))
خب...
من دیروز یکی از بهترین رمانهای زندگیم رو خوندم:))غرور و تعصب جین آستن.
تو ۲ روز تمومش کردم.:)) عالی بود.عالی...
خب اگه دوست داشتین بخونینش:دی
فعلا
عزت زیاد...
پ.ن: راستی تصمیمم رو گرفتم.این دست نوشته هام رو هیچ وقت اعدام نمیکنم:دی