آرزوهای دیرینۀ من...

                       


بدجوری دلم میخواد که با تمام سلول های بدنم خوشبختی و آسایش و رسیدن به همۀ آرزوها و اهدافمو حس کنم...

چند وقتی هست که همش تموم خواسته هام و ایده هام و طرح ذهنیم برای زندگی آینده میاد جلوی چشام و من انگار قاطی میکنم...چون الان اون چیزی که دارم با اون چیزی که میخوام داشته باشم کلی فرق داره...:)البته نمیگم بده.اصلا بد نیست و من خدا رو شکر میکنم...

ولی واقعا گیج شدم...کلی برنامه برای آیندم دارم...ولی هر روز ناامیدتر از دیروز فکر میکنم که قرار نیست به هیچ کدومش برسم چون اونقدرا که باید بودجه نداریم!

اینم وضع ماس دیگه:) یه جوری باید درستش کرد:(