پیش به سوی....

پیش به سوی دانشگاه و استاد محترممممممم دوست داشتنی مهربوووون.

لازم به ذکر است که...ساعت 10 قرار بود برم...شب نخوابیدم.

تا 9 و 9 بطور غیر منتظره ای بیهوش شدم.و چشم باز کردم دیدم 11 عه...خلاصه با استرس...نشستم به تکمیل و استاد جون زنگ زد در کمال مهربونی گفت نترس عزیزم من هستممممم حالااااا بیار برام...یعنی استاد داریم انقده ریلکس...

کلیم تعریف کرد از کارم.گفت پروپوزالت خیلی خوبه و قویه و آفرین و اینااااا.

فقط ادیتش مونده بود که الان تقریبا تموم شد و دیگه کشش ندارم انجام بدم وگرنه خیلی بهتر میشد...

حیف که من هیشه دقیقه 90 ایم...

خب من رفت دانشگاه....


پ.ن:

یخوام بر پاتریک،خرید کنم...تنها اخه!لعنت به تنهایی

شهر من...

هوای دیگری دارد شهر من اکنون...

آکنده از غم ها و شادیهای مخصوص خودم...

شهر من...

با من راه بیا...

ناکامی هایم را باز یادآور مشو...

این بار را بمان...خوب بمان

بگذار این بار سنگفرش هایت را بجای تر کردن با اشک چشمانم...

با لبخند بگذرانم


دوست عجیبم...

حق دوستیت به گردنم وادارم میکنه که عنوانی برای تو باشه...حتی خیلی بیشتر از یکی...

تو عجیبترین دوست منی..تنها عجیب زندگی من...

کی فکرشو میکرد که من با تو دو سال یه دوستی عجیبو پایدار و داشته باشم؟

کی فکرشو میکرد شخصیت تو و من اینجوری بهم باند بشه...

هم؟

و حالا تو داری میری از ایران و قراره زندگیت فرق کنه...

و من به این فکر میکنم که چقدر جای تو زیر این آسمون خالی میشه

زیاد نمیدیدمت یعنی اصلا نمیدیدمت....ولی حضورت توی شهر دلگرمی بود و خوشی.

و حالا انقدر دور میشی و دور میشی که نگو....

اینو بدون که هرجا باشی بهترین دوستی...و عجیبترین و تا ابد خواهی بود...

پروپوزال...

وایییی من خوشحالم که استادم اقلا این وبلاگ و نداره که بخونه!

وگرنه اگه میفهمید من هنوز پروپوزالو ننوشتم و میخوام شنبه تحویلش بدم چه بلایی سرم میاورد؟


من عادت ندارم یواش کارامو انجام بدم.بدبختی باید بمونم اووون روووز آخر...

ولی راستیتش نمیدونم چرا کلا بریدم!کشش ندارم.خسته شدم...


وای باهام راه بیا...دیگه قدمای آخره...بقیه ش هیچی نیست...

راه بیا

پرواز یا سقوط؟

یه وقتاییم هست که احساس میکنی تو اوجی....تو عرش سیر میکنی و چشماتو بستی و فقط به ارتفاع زیادت فکر میکنی...نه هراسی نه استرسی هیچی...

میخوام بگم خووب نیست.واقع گرا باش...

چون من با مخ پخش زمین شدم...خیلی زود.بالم شکست حالا معلوم نیست چقد طول میکشه تا بام درست بشه تا دوباره بپرم.


دارم میگم اوج نگیر فقط وگرنه پرواز اشکال نداره.در حد ظرفیتت اگه باشه.در حد کنترلت...

من که خوردم زمین بقیه نخورن...


من الان چندین روزه پوکر فیس ام..به شدت بهم ریختم و عصبیم و هی دعوا میکنم.یواشکی گریه میکنم...

آخ که چقدر به یه آغوش امن محبت احتیاج دارم...امن...عاشق و محتاط و محافظ...

آغوش خدا.

خدایا بگیر بازم منو بازم زیاده روی کردم...


امضا

میای پر شکسته