خوشحالم آیا...؟

                                     


نه...نیستم...خوشحالی مدتهاست رفته...پشت سرش آب ریختم شاید زودتر برگردد...


خسته شدم...دیگه تحمل این همه شکستن و خرد شدن رو ندارم...تحمل مسخره بازیها رو ندارم..

این لوس بازیا دیگه داره اذیتم میکنه...

کدومشو باور کنم؟؟؟

بهتره برم...برم بیرون از این بازی....به قول خودت باید عادت کنم...

باید تنها باشم...تنهای تنها...کاش میشد برم یه جایی که هیچ کسی نباشه....که دلم رو بدم بهشون....که استفاده کنن و بعدم مث یه تیکه آشغال بندازنش دور...

این که میگی تو یه فرشته ای...منو عذاب میده...چون کاش مث بقیه فکر و رفتار میکردم...اونوقت همه منتم رو هم داشتن....هیچ کس بهم خنجر نمیزد...

آره...باید رفت...دور شد...گم شد و دیگه پیدا نشد...

دیگه از پیدا شدن خسته شدم...

از اینکه هر روز انقدر راه برم تا تو کوچه پس کوچه ها گم بشم و پیدا بشم خسته شدم...

از تیر کشیدن قلبم...از اشک های روی گونه هام...از خودم...از همه چی خسته شدم...


پ.ن:امروز انار بیج و مهمونی سرزده و مامان بابا و داداش و سمیرا جونی عزیزم خیلی قشنگ بود.....لش بازی و کش رفتن سی دی فیلم...:)


پ.ن2:سه نفری بودنمون اصلا خوب نبود...جالم بهم داشت میخورد...حس بد زیاد داشتم...زیادتا...


نظرات 1 + ارسال نظر
دریا پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:01 ق.ظ http://azjensebaran.blogsky.com

سلام دوست عزیز
من تازه با وبلاگ شما آشنا شدم
و اومدم چندتا از پستهاتونو خوندم
پست انگلیسی هم جالب بود...
گلم اگرچه غم همیشه به دنبال ما آدمهاست ولی ما اونو همنشین همیشگی میکنیم...همه ی ما...
میدونم سخته براتون که هر روز بخواید با دل پر زندگی کنید....اما ارامش داشته باشید دوست خوبم
امید تنها کلیدی هستش که به شما اجازه ی گام برداشتن به جللو رو میده...
پس لبخند بزنید دوست خوبم...
امیدوارم همه چیز اونجوری بشه که دوست دارید تا انقدر در شادی و خوشبختی غرق بشید که وقتی برای اشکها نمونه و اگه اشکی ریخت از شوق باشه نه غم ....
دوست گلم
وبلاگهای من
azjensebaran.blogsky.com
quietseashore.blogsky.com
خوشحال میشم از حضورتون

mersi daryaye aziz...Hamishe daryaii baashin:X mersi az hozooore garmet:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد