غروب ها...

غروب ها موقع آمدن تو که میشود و نمیایی تازه میفهمم که هوا چیزی به نام تو را کم دارد...

تازه میفهمم هوایی که من عادت به نفس کشیدن در آن دارم هواییست که تو تویش نفس کشیده ای...

نه...غلو نمیکنم حتی ذره ای...

هوای من نفس های تو را کم دارد




پی نوشت:

امروز روز عجیبیه...بعد ازعادت کردن من به هر روز دیدن تو...خالیم حس میکنم....کاش زودتر برگردی .من تمام حس شوخ طبعی و خوشحالیمو از دست دادم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد