امروز صدای من

امروز دوباره اومدم بنویسم.بعد مدت ها.

امروز اولین روزیه که حس میکنم هیچ مشکلی ندارم:))

جالبه نه؟؟

کلا امروز همه چی آرومه...من چقدررررر خوشحالم.

یه چیز مسخره...

من از بچگیم که میرفتم مدرسه صبحا به آسمون نگاه میکردم و میگفتم امروز روز خوبیه یا بده...

آسمون رو هر بار یه جور میدیدم.یا لطیف یا کثیف یا ابری یا بارونی...گاهی هم مه آلود...

امروز آسمون همون طور لطیف و ابری بود که دوست داشتم....امروز روز خوبیه:))


راستی...امروز من وبلاگ بچه های دانشگاهو پیدا کردم...ولی هیچ کدوم از نویسنده هاش دختر نبودنننننن!

ای تبعیض قائل شوندگان!!!!!!

خب ببینیم تا چی پیش بیاد:))

خب...

من دیروز یکی از بهترین رمانهای زندگیم رو خوندم:))غرور و تعصب جین آستن.

تو ۲ روز تمومش کردم.:)) عالی بود.عالی...

خب اگه دوست داشتین بخونینش:دی

فعلا

عزت زیاد...



پ.ن: راستی تصمیمم رو گرفتم.این دست نوشته هام رو هیچ وقت اعدام نمیکنم:دی

یلدا...

یلدا.آخرین شب پاییز و طولانی ترین شب سال هم گذشت. 

تمام شب یلدا داشتم به این فکر میکردم که شاید این آخرین میوه هایی باشه که میخوریم:)) 

از اونجا که ریییس جمهور بسیار عزیییییزمون یارانه ها رو برداشتن و اعلام کردن که کسی رو میشناسه که ۴۰ ساله میوه نخورده منم فکر میکنم که دیگه به سختی میشه اونجورکه قبلا زندگی میکردیم زندگی کنیم. 

همه چی قیمتاش رفته بالا و دیگه نمیشه این اوضاعو تحمل کرد.کاش میشد حرکتی کرد. 

دوست دارم یه کاری کنم که وطن عزیزم ویران نشه.دوست ندارم بدبخت بشیم.دوس دارم کاری کنم که متفاوت باشه.نمیخوام آشوب به پا کنم هاااا!اصلا.فقط دارم فکر میکنم به یه راهی که مردم رو از این خمودگی بتونیم در بیاریم.یه کاری که یه جنبشی توی مردم به وجود بیاد. 

این چند روزه فقط دارم به این موضوع فکر میکنم.کاش راهی باشه:)

سلام

سلام دوستان.این دهمین وبلاگیه که من مینویسم و آخرشم مجبور میشم پاکش کنم.به خاطر وجود یه سری موجودات به اسم فوضول و نخود هر آش.من دوس ندارم تو کار کسی فضولی کنم پس دوست هم ندارم کسی تو کار من فضولی کنه.من دوست ندارم زیرآب کسیو بزنم و دوست هم ندارم کسی زیرآب منو بزنه.ولی همیشه از این اتفاق ها برام افتاده.حتی از طرف کسایی که شاید دوستشون هم داشتم.به هر حال... همیشه دلم ازشون شکسته شده و دیگه هم قابل ترمیم نیست. 

امیدوارم این دست نوشته های جدید من محکوم نشن به مرگ.